گذشته بردر روســتاى  بـــــــــردر, [12.02.2115 14:10]
مقدمه ای بر تاریخ بردر – نویسنده  محمود سبحانی
 سنجر بیگ و کال حاج سنجر بیگ یکی از بزرگان ایل بیچرانلو و صاحب مرتع بزرگ کوه سنجربیگ بود. او چهار پسر داشت. کال رض(رضا)، کال عباس،کال حاج (کالاج) وکال تم (کال حاتم). می داند که به مرد های مسن کال می گویند و این پیشوند(کال) شاید به معنی بزرگ نیز باشد. بنابر این به این آقا زاده های سنجر بیک کال(بزرگ) می گفتند. البته برخی از مادر ها برای اینکه فرزندانشان زنده بمانند و پیر شوند. پیشوندکال یا پیر را برای فرزندان خود انتخاب می کردند  و اعتقاد داشتند که با این نام فرزندانشان عمر طولانی خواهند داشت! (مثل پیر علی، پیر حسن، پیر گل و ....) جالب است بدانید اگر مادری دختر به دنیا می آورد و می خواست او آخرین دخترش باشد و بعد از آن پسر دنیا بیاورد یا فرزندی دنیا نیاورد، نام بسن(یعنی کافیه )را روی دخترش می گذاشت
📍سنجربیگ املاکش را بین چهار پسرش تقسیم کرد و هر یک  از پسرانش صاحب قسمتی از این مرتع  و جد مردم یک روستا شدند. اهالی روستا ی کالتمانلو، فرزندان کال تم و اهالی روستا های قلعه بیگ و بردر، فرزندان کال حاج، و ترانلویی ها فرزندان کال رض و اهالی روستا ی  میرزا فرزندان کال عباس هستند . روستای میرزا بعدا خراب شد و فرزندان کال عباس به اولاشلو رفتند. فرزندان کال عباس ملک شان درسنجر بیگ را به شامالی های کلاته بیلی (قولانلویی ها) فروختند. منطقه جنگل از کوه سنجر بیگ که سهم کال تم بود(جد اهالی روستای کالتمانلو) به بردری ها فروخته شده که از نظر ملکی معادل40 تومان است ( واحد ملک در بردر و برخی از روستا های سرحد تومان است ). فرزندان کال رض ( ترانلویی ها) هنوز با بردری ها در سنجر بیگ شریکند . کوه سنجر بیگ از یک طرف تا املاک بوانلویی ها و از یک طرف تا املاک اوغاز وسعت داشت و شامل جنگل و تلار نیز می شود. دقیق ترین مرز بندی بین بردری ها با سایر طایفه ها و روستا ها که در منابع طبیعی ثبت شد به راهنمایی پدرم حاجی کاظم قربانیان انجام گرفته است. اهالی ترانلو، دربادام، بوانلو ، باجگیران وکلاته بیلی و سایر روستاهای اطراف بردر حاجی کاظم را به عنوان امین وکاربلد قبول می کنند و حاجی کاظم به همراه ماموران منابع طبیعی تمام مراتع اطراف بردر را نشان می دهد و ماموران نیز  مراتع را متر کرده و ثبت می کنند. پدرم(حاجی کاظم) می گوید من که سال ها در این مناطق دامداری کرده بودم همه جا را مثل کف دستم می شناختم و در این تقسیم نهایت دقت و انصاف را داشتمگفتیم که فرزندان کال حاج بیشتر دردو روستای قلعه بیگ و بردر ساکن شدند. به خاطر ساکن شدن آنها در اطراف چشمه سیاه( کانی رش) در قلعه بیگ به طایفه قره چشمه نیز معروف بودند.   گرچه فرزندان کالاج در سایر روستا های بیچرانلویی مثل کلاته بالی نیز سکونت داشتند اما بیشتر مردم طایفه کالاج  دردره بردر ساکن بودند و برای چراندن دام هایشان قشلاق به ترکمنستان شوروی می رفتند و ییلاق به سنجر بیگ و سایر ییلاق های قوم بیچرانلو مثل گلیل می آمدند.    ( قبلا قشلاق و ییلاق  سرحدی ها شمالی- جنوبی  بود)
📍کالاج زمانی که در سنجر بیگ بوده یک قوچ وحشی(آهو) را می بیند که یک جایی از کوه را به عنوان استراحت گاه  انتخاب کرده و مرتب  به آنجا رفت و آمد می کند. در خواب یا بیداری  احساس می کند که این قسمت از کوه سنجر بیگ مقدس است . بنابر آن قسمت  از کوه را اجاق می نامدمی دانید که در ایران باستان قوچ وحشی نشانه شکوه و فر بوده و آن را مقدس می دانستند و تا چند سال قبل در بسیاری از روستا ها بر سر در منازل شاخ آهوی وحشی قرار می دادند. (برای دفع چشم زخم و جذب برکت به خانه). همچنین می دانید که اجاق که محل  بر افروختن آتش است، در ایران قدیم مقدس بوده و هنوز بزرگان ما به اجاق  و چراغ قسم می خورند. بنابر این  جایی که کالاج اجاقی بنا کرد یا اجاق نامید به مرز اجاق معروف شد.🔸می دانید که در ایران باستان قوچ وحشی نشانه شکوه و فر بوده و آن را مقدس می دانستند و تا چند سال قبل در بسیاری از روستا ها بر سر در منازل شاخ آهوی وحشی قرار می دادند. (برای دفع چشم زخم و جذب برکت به خانه). همچنین می دانید که اجاق که محل  بر افروختن آتش است، در ایران قدیم مقدس بوده و هنوز بزرگان ما به اجاق  و چراغ قسم می خورند. بنابر این  جایی که کالاج اجاقی بنا کرد یا اجاق نامید به مرز اجاق معروف شد.از میان نوادگان کالاج دو نفر به نام قاسم و قجر از بقیه معروف ترند که هر کدام سرمنشائ دو اولاد بزرگ قاسم و قجر می شوند و با آمدن احمد به قلعه بیگ و وصلت او با دختر قجر و شریک شدن با قاسم ، طایفه جدیدی به نام طایفه اماموردی نیز در طایفه کال حاج بوجود می آید که خودش داستان زیبایی دارد. بجز این سه طایفه، اولاد های دیگری نیز در طایفه کالاج وجود دارد که مهمترین آن ها در بردر عبارتند از: اولاد ببرخان (اولاد به وه= خان علی)، اولاد سیس خان (اسماعیل خان) و اولاد مهراب (میره) است.قلعه بیگ پایتخت اول قوم بیچرانلو و محل سکونت بیگ ها بوده است . بعدا خان ها که عمدتا شامالی بودند به قلعه حسن رفتند و پایتخت دوم و آخر قوم بیچرانلو به قلعه حسن منقل شد.گرچه اکثریت جمعیت روستای بردر بر پایه شش اولاد از فرزندان کالاج بنا شده است(قاسم ، قجر، ببرخان ، اماموردی، اسماعیل خان و مهراب) و باقی بردری ها مستقیما از اولاد کالاج نیستند ولی با ازدواج ها متعدد می توان گفت اکثریت روستای بردراز نوادگان دختری یا پسری کالاج هستند.
🔹احمد جد بزرگ  طایفه اماموردی
جوانی خوش هیکل، پهلوان و مردانه(گوزه گویران) به نام احمد ازروستای زرافک نزدیک قوچان  به میان طایفه کالاج می آید و مدتی در بین آنها زندگی و کارمی کند.  قجر (بزرگ اولاد قجر)  و قاسم (بزرگ اولاد قاسم)از او خوششان می آید و احساس می کنند که با بودن پهلوانی مثل احمد در کنارشان می توانند صاحب قدرت شوند. لذا به او پیشنهاد ماندن در میان طایفه کالاج را می دهند. قجر یکی از سه دخترش را به عقد او در می اورد و قاسم نیز نیمی از املاکش را به او می دهد. احمد دو پسر به نام های  شاه وردی و اماموردی داشته و چون در میان این طایفه بیشتر اماموردی بر سر زبان ها می افتد این طایفه  را بیشتربه نام  طایفه امام وردی می شناسند. به این ترتیب طایفه جدیدی  به نام طایفه اماموردی در میان کالاج  بوجود می آید.
در دره بردر(ناله بردره) بالاتر از روستای قرچغه چند روستا وجود داشته که یکی از آنها بردر نام داشت. اطراف  بردر پر از نیزار و جنگل بود و قلعه و دروازهای بزرگ داشت. آقای ابراهیمی اعتقاد دارند: چون این  روستا دروازه بسیار بزرگی داشت و برای بستن آن چند نفر لازم بودند تا این بردری (دروازه )را در محل خودش مستقر کنند، لذا این روستا را بردر می گفتند. پدرم می گوید چون این دره باد زیاد داشته، لذا به آن دره باد )با دره( می گفتند. برخی از بزرگان از روستایی به نام کوله نام می برند و می گویند نام قدیم بردر کول بوده است (احتمالا مخف کربلایی ولی) اما آیا بردر همان روستای (کول) بوده یا مردم کول هم با بردری ها ادغام شدند خدا عالم است. در زبان انگلیسی border)) یعنی مرز و احتمال دارد نام بردر یک اسم انگلیسی باشد! چون در حدود حداقل صد سال قبل انگلیسی ها در بردر  به بردری ها آموزش نظامی می دادند.
دره بردر جزئ املاک قوم بیچرانلو بوده و در روستا های آن کالاج ها و نامانلویی ها و سایر بیچر ها زندگی می کردند. این روستاها (حداقل 3 روستا) بارها مورد حمله غارتگران قرار گرفته بود، اما هر بار رشادت، هوشیاری و موانع طبیعی مانع تسخیر آن شده بود. تا اینکه غارتگران ترکمن جنگلهای اطراف روستاها را به آتش می کشند و در نتیجه خانه های بردر قدیم وکالاج ها نابود می شود. کالاج ها به محل قره چغه فعلی که آن هم ملک بیچرانلو بوده، کوچ می کنند. البته بین ترکمن ها وکرمانج ها دشمنی و جنگ بزرگ نبوده و عده ای راهزن ترکمن این عمل را انجام دادند. به محل این روستای سوخته شده کله شواته(روستای سوخته )نیز می گویند.  اقای توحدی نوشته مردم نامانلو  نیز در داستانی مشابه  به سوی نامانلو فعلی رفته اند.
⚜ در آن زمان محل فعلی روستای بردر جزئ املاک سیوکانلو بوده است. سیوک و بیچر دو طایفه بزرگ از ایل بزرگ کیکانلو هستند. تا سال1260هجری قمری(زمان ناصرالدین شاه قاجار و شجاع الدوله امیر قوچان) سه طایفه بیچر، سیوک وکه ایک (کیکانلو) یکی بودند و به نام کیکانلو شناخته می شدند و در سال 1310 قمری رسما جدا شدند. كيكانلو بزرگ در سرتاسر نواحي مرزي ايران از بخش های آشخانه و بجنورد و جريستان در شمال شيروان تا درگز را در برگرفته بود. کیکانلو قسمتی از ایل بزرگ زعفرانلو (چشمگزک) بوده است و می دانید که همه کرمانج های شمال خراسان تحت امر شاه علی خان زعفرانلویی و در زمان شاه عباس به خراسان آمده اند. بنابراین یک بردری، یک بیچرانلویی کیکانلویی زعفرانلویی است.
قبل از ورود کرمانج ها به این منطقه از خراسان اقوام متعددی مثل فارس ها، ترک ها ، تات ها (تاجیک ها) ، ترکمن ها ، ازبک ها و حتی کرمانج ها دیگری زندگی می کردند. کرمانج ها با ورود به این منطقه با برخی از آنها همزیستی مسالمت آمیز داشتند، با برخی رقابت کردند و یا جنگیدند. نام های ترکی ایچ داغ (سه کوه)، آق کمر(کوه سفید)، قره چشمه و... نشان دهنده زبان اقوام بومی قبل از ورود کرمانج ها است.گرچه کرمانج ها به فارس زبان ها تات می گویند اما تات ها همان تاجیک ها هستند که از اصلی ترین اقوام آریایی اند و در خراسان قدیم ساکن بودند. درزمان شجاع الدوله (رشید خان)، به نقل از خاطرات ناصرالدین شاه، قوچان شهرمتوسطی با دو هزار خانوار بوده و شیروان سی پارچه قلعه داشته و خودش 200 خانوار داشت و بخشی از قوچان بود. در همین زمان سیوکانلو 300خانوار، ده قریه،10 برج قراولخانه داشته و بیچرانلو 400 خانوار، 15 قلعه و30 برج قراولخانه داشته است.🔅در این سفر ناصرالدین شاه، ضمن تعریف از شجاعت امیر حسین خان و مردم کرمانج منطقه و اعطای نام شجاع الدوله به امیر حسین خان در باره شغل و درآمد سیوکانلوها و بیچرانلوها می نویسد :" ملک آنها دیم بوده، کوه هایشان درخت اُرس(مرخ) دارد و مردمش به کشیدن هیزم و ذغال اُرس مدار می کنند(زندگی می گذرانند):"البته این یک واقیعت تلخ تاریخی است که مردم این مناطق آنقدر درخت مرخ بریدند و به ذغال تبدیل کردند که از آن درخت ها هیچی نماند و از جنگل سنجر بیگ فقط یک نام ماند.در سال های بعد، تعداد روستا هاي بيچرانلو به 33 پارچه (عدد) رسید. برخی ازآن ها عبارتند از: قلعه بیگ، قلعه حسن ، روستا های ترالو، تایاتلو، نامانلو، کلاته بیلی، قلعه نقده، قلعه دوله، قولانلو، گدگانلو، زیندانلو، کال تمانلو، هنامه، قله چه ،کورکانلو، دوآب، برج، خلاجلو، لوجلی، حمزکانلو، بردر، پوستین دوز، بیک و....است. قلعه بیگ (محل  سکونت خان ها و بگ ها) به دست محمدجان بیگ کیکانلو، نیای فرج اله خان، در سال 1120 هجری قمری به شکل قلعه نظامی تاسیس شد. بنابراین قلعه بیگ ازسابقه 400 ساله برخوردار است. سیوکانلو ها نیز حدود 33 روستا داشتند که بعضی از آنها عبارتند از: بوانلو، قرچغه ، اوغازهای کهنه و تازه، چپانلو، شهرکانلو، خودکانلو، قلعه صفا، بیر زینل بگ، چار برج، قله جق، دوادانلو، امامقلی، بیواره، خرسکانلو، دربادام، باجگیران، شرکانلو و .......است اکثریت جمعیت باجگیران سیوکانلویی هستند (بیشتر چپانلو و اوغاز) و فقط سه خانواده حمزه ای، رجایی و قربانیان(ما) در باجگیران بیچرانلویی بودند. در ابتدا خانه های باجگیران فقط گوم بود و احتمالا بعد از بردر فعلی ساخته شده است. حاج علی اوغازی و پدر حاج ابراهیم علیزاده از بنیان گذاران باجگیران بودند. گرچه بین دو طایفه سیوک و بیچر رقابت هایی بوده اما مخصوصا در تنگی روزگار آن ها با هم بودند. چون ریشه واحد داشتند و قوم و خویش بودند. مثلامحمدحسین خان اوغازی، خان بزرگ سیوکانلو پدرزن فرج اله خان بیچرانلو بوده است. گفتیم که محل فعلی بردر متعلق به طایفه سیوکانلو بود و بردری ها بعد از آتش گرفتن روستایشان در دره بردر در محل قرچغه فعلی ساکن شدند و بردر دوم را ساختند. تاریخ آتش گرفتن بردر قدیم و کوچ کالاج ها به بردر دوم  مشخص نیست. در بردر دوم برج نگهبانی و دروازه  ساختند. حتی نمی دانیم اسم این روستا بردر بوده یا قرچغه ویا کول. حتی مشخص نیست داستان  ربوده وکشته شدن گلشان  از بردر به دست ترکمن ها، در بردر اول بوده یا بردر دوم.خان های بیچرانلو آقاجان بیگ و جعفر بیگ)جد مادری فرج اله خان) و خان های سیوکانلو حدود 124-128 سال قبل تصمیم گرفتندکه قسمتی از ملکشان را عوض کنند . سیوک ها برای بدست آوردن مرتع دره بردر و بیچرها برای بدست آوردن مرز بازرگانی میان ایران و توران به این معامله رضایت می دهند. 200 تومان از 400 تومان کل ملک گلیل متعلق به بیچرها بود. همچنین بیچر ها، سنجر بیگ و مراتع دیگر را داشتند و مایل به تجارت با روس ها و ترکمن ها شدند. اما سیوکانلو ها به نسبت گوسفند هایی که داشتند مرتع کمتری داشتند (در گلیل سهمی نداشتند) و ضمنا محل باژگیران را برای داد و ستد داشتند. لذا دره بردر و محل قرچغه به سیوک ها واگذار شد و محل فعلی بردر به بیچرها داده شد.  دو نکته مهم: 1- در زبان  عربی حرف (ژ) وجود ندارد و( ژ )به (ج) تبدیل می شود. خود کرمانج ها به باجگیران، باژگیران  می گویند  که کاملا ایرانی و زیبا است. به بجنورد، بژنورد( شهر بیژن پهلوان شاهنامه و پسر گیو) می گویند. نکته دوم: کلمه لو  برای اسم روستا ها، در زبان کرمانجی وجود نداشته و هنوز هم خودشان کمتر بکار می برند . مثلا نامانلو را نامانان و سیوکانلو  را سیوکی می گویند و ... پس اگر گاهی اسم کرمانجی یک روستا را می نویسم تعجب نکنید.خان های بیچرانلو آقاجان بیگ و جعفر بیگ برای به دست آوردن مرز بازرگانی با ترکمنستان  124-128 سال قبل دره بردر و بردر دوم (در محل قرچغه فعلی) را به سیوک ها واگذار کردند و محل فعلی بردر و زمین های کشاورزی آن را گرفتند. وقتی این معامله انجام گرفت، تمام روستا های بیچرانلو به نسبت سهمی که در خرید محل فعلی بردر و زمین های کشاورزی آن می گذارند شریک می شوند. در ابتدا ارزش کل ملک بردر معادل 240 تومان یا 7  شبانه روز گردش آب بود. خان ها و شامالی ها بیشترین سهم را برداشتند. مثلا یک شبانه روز سهم علی خان بیگ و یک شبانه روز سهم قلیچ خان بیگ شاملو (پدر بزرگ مرحوم دکتر شاملو بوده است). سایر روستا های بیچرانلو نیز در ملک بردر فعلی اعم از بایر و دایر و محل سکونت شریک بودند. بیچرها بعدا با خرید ملک از اهالی قرچغه (مثل منطقه گوره) و باجگیران ملکشان را افزایش دادند.
 کالاج های مقیم بردر دوم(قرچغه) راضی به ترک روستای خود نبودند و نمی خواستند در بردر ملکی بخرند. اما خان ها با زور و آتش زدن دو سامان خانه  آنها را مجبور به کوچ کردند. مادر بزرگم خیرالنسا  شاهد این واقعه  بوده است.بسیاری از بیچر ها در خرید ملک بردر شریک بودند اما همه آنها برای سکونت به بردرنیامدند و فقط در فصل درو وکشت وکار به بردر می آمدند. مثلا پدر بزرگم حاجی محمد حسین در ابتدای تاسیس بردر(حدود سال 1270و تقریبا124 سال قبل)  با آنکه دو همسر ازطایفه کالاج گرفته بود، بخاطر تجارت پسرش آقا حسن، ساکن باجگیران بوده و برای کشاورزی به بردر می آمده است. (همسر اول او شاهگل از اولاد قاسم و همسر دومش خیرالنسا از اولاد اماموردی بود) .خانواده ما حدود 37 سال بعد از تاسیس بردر (حدود سال های 1307)  از باجگیران به بردر نقل مکان می کنند.برخی از خان ها همان ابتدا ساکن بردر می شوند. مثلا خانواده فرج اله خان مدتی در بردر ساکن بوده و محل فعلی حیاط علیشان ( که به غلط کاروانسرای حاجی قربان می گویند)، در ابتدا محل زندگی فرج اله خان بوده است. نصرالله خان برادر کوچکتر فرج اله خان، بزرگ شده بردر و از شاگردان مکتب مرحوم ملا احمد اولیایی بوده است. (نصرالله خان حدود سال های1300 در بردر به مکتب می رفته است). اما علیخان بگ بیچرانلو هیچوقت ساکن بردر نبوده و نوکرهایش برای کاشت و برداشت محصولاتش در بردر اقدام می کردند.در ابتدای تاسیس بردر، هر طایفه در جایی از روستای کنونی بردر ساکن شدند. در سمت شمال بردر(بروژ) به ترتیب کلاتلی ها، ترانلو ها، تایانلوها، مهرابیان ازکالاج ها ، شامالی ها (خان ها)، دلو ها (از قلعه دلو) ، ترک ها و.... ساکن شدند. چهار طایفه بزرگ کالاج ها دیرتر به بردر کوچ کردند. آنها مجبور شدند خانه وکاشانه خود در قرچغه رها کنند و به قلعه بیگ و کلاته بیلی و بردر جدید کوچ کنند. کالاج های که به بردر آمدند، در سمت جنوب (زمانگ) بردر به ترتیب  از شرق به غرب اولاد خانعلی، اماموردی، قاسم و قجر ساکن می شوند. از کالاج ها فقط اولاد مهرابیان زودتر از بقیه در سمت شمال بردر ساکن شده بودند.( آنها با قلیچ خان بگ شاملو قوم و خویش بودند) هر طایفه برای خودشان چاه آب هم داشتند. در سمت شمال بردر بگ ها شامالی از همه بیشتر بودند. مثلا محل حیاط حاجی کاظم منزل خداداد بگ پدر موسی بگ بوده و پشت  منزل شهباز خان (محل حیاط مرحوم بالاکشی ضمیری) مال مصر بیگ شامالی و محل حیاط حاجی قربان منزل فرج اله خان بوده است.برخی از طایفه ها مثل نامانلو ها زودتر املاکشان در بردر را به بقیه واگذار می کنند.( املاکشان در ایچداغ بود)   برخی از طایفه ها مثل اولاد قاسم (پر جمعیت ترین اولاد کالاج ) تا زمان مرحوم کدخدا آدینه محمد(حدود سالهای 1335-1340) هیچ ملکی در بردر نداشتند و بعدا ملک علی خان بیگ را خریدند.  بردر به زودی رونق گرفت و یک روستای مهاجرپذیرشد و در طوایف آن تغییرات زیادی رخ داد. ازجا های مختلف کسانی به بردر آمدندکه اکنون خودشان طایفه های بزرگی هستند. مثل فارس زبان های تاجیکی(تات ها)، فارس زبان های شیرازی، فارس زبان های قوچانی، ترک های روسی، ترک های قدیم ایرانی و سایر روستا های کرمانج نشین که اکنون همگی بردری محسوب می شوند. طایفه فارس زبانان تاجیکی به سرپرستی محمد از اقوام اولیه بردر هستند. اولاد محمد در سمت جنوب شرقی بردر و کنار اولاد خانعلی ساکن شدند. فرزندان محمد چندین بار به هودان(havdan ((از روستاهای شوروی) رفتند و به بردر برگشتند و سرانجام در بردر ساکن شدند و فارس زبانان شیرازی به سرپرستی کربلا زین العابدین که یکی از تجار شیرازی بود در شمال غربی  بردر ساکن شدند.  وضع بردر در سال های اول زمانی که بردر فعلی ساخته شد امنیت نسبی برقرار بود و از طرف شوروی و ترکمن ها کسی برای دزدی به بردر نمی آمد. خان ها  و بیگ ها به سمت این روستای تازه تاسیس آمدند و آنها نوکر وتفنگ و.... داشتند لذا برای بردر برج و بارو ساخته نشد. بردر یک منطقه امن شده بود و کم کم رونق گرفت و مسیر رفت و آمد مال التجاره شد. مال التجاره ای که از سمت بجنورد و شیروان و از طریق دره زیلان می آمد، بیشتر با اسب و قاطر وارد روستای بردر می شد و قبل از گمرک در بردر اطراق می کرد. بردری ها برای اطراق  تجار و مال التجاره آنها خیرات های زیادی ساخته بودند که شامل انبارهایی برای کالا و سامان خانه هایی برای علوفه و استراحت گاه ها بوده است. پدرم12 خیرات در سمت شمال و 6 خیرات در سمت جنوب را به خاطر دارد که  نام آن ها را در کتاب اصلی می آورم. همچنین بردر یک نانوایی داشت که توسط الله نظر ترانلویی اداره می شد. بردر مغازه و آهنگری داشت و استاد نوروز آهنگر آن بود.باژگیران(باجگیران) در ابتدا فقط گمرک بود و با کمبود آبی که داشت، محل مناسبی برای پذیرایی از تجار و نگهداری چهارپایان آنها نبود. اما بردر هم آب فراوانی و هم کشاورزی داشت و می توانست منزلگاه خوبی قبل از گمرک باشد. باجگیران کم کم به مرز مهمی برای تجارت تبدیل شد.کالا های صادراتی بوسیله گاری های چند اسبه (بیشترچهار اسبه) از سمت مشهد و قوچان مستقیما به سمت باجگیران می آمد. حاجی ملک (ملک التجار)  تاجر بزرگ مشهد بر سر راه این جاده، مهمان خانه های متعددی ساخته بود که یکی از آنها مهمانخانه باجگیران است.محصولات ایران توسط تجار باجگیران تا برلین آلمان می رفت و مرزنشینان سرحد زودتر از سایر مردم ایران آثار تمدن را لمس می کردند. از برلین برای حداقل 14 -15 نفر روزنامه یا ماهنامه می آمدکه یکی از مشترکین آن آقا ی حسن قربانیان بود. مدرسه ،آموزش جدید و آثار دیگر تمدن در کشور، مثل نفت، قاپان، سماور ، چراغ های نفتی و لامپ آن ها ، قند و شکر و ....زودتر ازبسیاری از شهر های ایران، در باژگیران و سرحد دیده شدند. حساسیت مرزی باعث شده بود که انگلیسی ها برای آموزش نظامی، مستشاران خود را به بردر و باجگیران بفرستند. دکترهای مشهور باجگیران مثل دکتر علی زاده، دکتر قربانیان، دکتر شاملوها، دکتر ابراهیمی ها، دکتر قناعت و خیل عظیم دکترهای باجگیری و بردری و همچنین رشد تجار بزرگ باجگیران و پیدایش سیاستمدرانی چون رحیمیان به واسطه تاسیس زود هنگام مدرسه و رشد فرهنگی سرحد بود. سیستم زندگی مردم در حال تغییر بود و بردر به سوی متمدن شدن پیش می رفت گفتیم در ابتدای تاسیس بردر، این روستا به سرعت در حال پیشرفت بود. اما جنگ جهانی اول، تحولات سیاسی و تجاری این منطقه، انقلاب کمونیستی روسیه و.... رونق تجاری منطقه را کاهش داد و بیش از باجگیران ، بردر را تحت تاثیر قرار داد. بزرگان بیچرانلو بزودی از بردر به سمت شیروان، قلعه حسن، قله چه و سایر روستاهای بیچرانلویی کوچ کردند و اکثریت بردر به دست کالاج ها که مردمی قانع و پر تلاش بودند افتاد. جعفر بیگ در مورد کالاج ها می گفت: این طایفه آنقدر قانع و کم توقع و زحمت کش هستند که می توانند با یک تبر هم زندگی خود را اداره کند. زندگی از سمت تجارت و بازرگانی دوباره به سمت دامداری، کشاورزی (بیشتر دیم) و هیزم کشی و ذغال فروشی رفت.  اکثرکالاج ها تبرزن های ماهری بودند ولی در آمدشان خیلی کم بود اگر کسی 300-400 راس گوسفند و یک جفت گاو برای کشاورزی داشت خیلی ثروتمند بود. بزرگان کالاج و هر کس که کمی نان اضافه داشت، دارای چوپان و توقر)نوکر نوجوان= غلام بچه) بودند. از روستاهای دیگرجوانانی برای توقری و چوپانی به بردر می آمدند وگاهی مزد آنها فقط در حد شکم سیرشدنشان بود (نانه زکه). اگر کسی پسر جوان کارایی داشت، یعنی یک گنج داشت و با آنکه زن ها بیش از مرد ها کار می کردند، اما به محض اینکه به سن بلوغ می رسدند و توانایی کارکردن می یافتند، ازدواج می کردند و مال مردم بودند. فرصتی انتخاب نبود. پدر پسر تصمیم می گرفت برای جوانش دختر فلانی را بگیرد و با کمی مشورت با بزرگ فامیل به خواستگاری می رفتند. پدر دختر با مشورت با بزرگ طایفه خودشان جواب مثبت یا منفی می داد. و تا پسر و دختر به خود می آمدند 2 تا بچه زنده و 3 تا بچه مرده داشتند. اگر پسر یا دختری به امید کسی می ماند، دیگر مانده بود. می توان گفت این شرایط سخت در همه جای ایران تقریبا یکسان بود. برای زنده ماندن همه باید کار بدنی می کردند حتی خان ها و پسر خان باید کار می کردند و کسی دست به کمر و دستور دهنده نبود ( بر خلاف الان که کارگرها بیشتر دست به کمر هستند و مهندسی می کنند تا کارگری!! )کارکردن یک ارزش بود و مرد خوب مردی بود که اگر بر پشتش می زدی یک  خروار خاک از او بلند می شد. اگر کسی به مفت خوری عادت می کرد و تن به زحمت کشیدن نمی داد، بزودی سر از قهوه خانه ها (شیرکش خانه ها) در می آورد و اگر خان یا هرچه بود زندگی و دودمانش را برباد می داد. شاید فقط فرج اله خان و علیخان بیگ بیل به دست نمی گرفتند و گوسفند داری نمی کردند، بقیه خان ها و خان زاده ها همگی باید کار می کردند و این به نفع آنها بود. چون بزودی بساط خان بازی توسط رضا شاه برچیده شد و کسانی که خودشان اهل کار بودند کمتر دچار مشکل شدند.                              (قسمت بعدی خان ها و اولین پزشک های بردر)